سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تراوشات یک ذهن زیبا

دوستان یواش یواش داریم به لحظه فراق نزدیک میشیم...


اگر باد گران بودیم، رفتیم

اگر هم مهربان بودیم... رفتیم :)


بعله...!!


احتمالاً چندین ماه نمیام به وبلاگم!!


فردا قراره برم یه مسافرت طولانی...


شایدم لابه لاش یه سری زدم به وبلاگم!! اما گمون نکنم بیام...


از اونجایی که من اسمارو زود فراموش می کنم!!


دعا کنین وقتی برگشتم اسمتون یادم مونده باشه!!


یا حداقل عکس پروفایلتونو عوض نکنین که از روی اون بشناسمتون...!!


به هر حال من تا فردا بیشتر نمیام به وبلاگم!!!!
 

گفتم آخر کاری یه چند تا پست ادبی بذارم...!! نگین طرف چه بی ادب بود! :)

 

در ضمن هر از گاهی هم یه نظر تو وبلاگم بذارین که وقتی برگشتم خوشال بشم!! :))


بای بای

 

تا اطلاع ثانوی تعطیل


این همه مطلب ادبی گذاشتم، حیفم اومد از حضرت حافظ نذارم:

اینم از لسان غیب 

حَظّشو ببرید :



ناگهان پرده برانداخته‌ای یعنی چه                   

                              مست از خانه برون تاخته‌ای یعنی چه
 

زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب            

                              این چنین با همه درساخته‌ای یعنی چه
 

شاه خوبانی و منظور گدایان شده‌ای              

                              قدر این مرتبه نشناخته‌ای یعنی چه
 

نه سر زلف خود اول تو به دستم دادی            

                              بازم از پای درانداخته‌ای یعنی چه
 

سخنت رمز دهان گفت و کمر سر میان             

                              و از میان تیغ به ما آخته‌ای یعنی چه
 

هر کس از مهره مهر تو به نقشی مشغول         

                              عاقبت با همه کج باخته‌ای یعنی چه
 

حافظا در دل تنگت چو فرود آمد یار                   

                              خانه از غیر نپرداخته‌ای یعنی چه


روباه و زاغ

 

با دیدن تصویر سمت چپ یاد چی می افتید؟
 

حتما داستان معروف "زاغ و روباه" در دوران مدرسه
 

که ته اون هم نوشته شده بود: "حبیب یغمایی" ؟
 

اما حبیب یغمایی در حقیقت خالق این اثر نیست.
 

بلکه یغمایی ترجمه داستانی فرانسوی، اثر "ژان دو لا فونتن" در سال 1668 را به نظم درآورده
 

و در قالب شعر و به زبان فارسی به چاپ رسانده است.
 

عکس سمت راست، برگرفته از کتابی فرانسوی با نام "Le corbeau et le renard" هست


که همون "روباه و زاغ" ترجمه می شه و مشابه همین داستان و شعر معروف کتاب فارسی است.
 

برای درک بهتر موضوع، کافیه تا واژه فرانسوی "Le corbeau et le renard" را در گوگل سرچ نمایید.
 

از این داستان حتی انیمیشنی نیز ساخته شده:

http://bit.ly/1er8Ob4


متن داستان به زبانهای فرانسوی و انگلیسی نیز در دسترس هست اینم لینکش:

http://bit.ly/1gBCcIa

 

کلاً تو بچگی هرچی اطلاعات داشتیم غلط بوده!!
 

اون از رسوایی اخلاقی عموی سوباسا!!! :|
 

اونم از ریز علی که نوشته بود بعد از نگهداشتن قطار همه ازش تشکر کردن!!


اینم از روباه و زاغ...
 

حالا بازم صد رحمت به این آخری...!!


دچار دوگانگی شخصیتمون نکنن خوبه!! :|

 

حقشون با بچه هایی مثل فرنود (شوشول) هست...!! :)


نه آدم صاف و ساده ای مثل من...!!


امروز 1 مهر هست و به قول دوستان یه بوهایی میاد!!


به همین مناسبت تصمیم گرفتم چندین و چند پست ادبی


و هزاران پست غیر ادبی دیگر بذارم!!

 

ای دبستانی ترین احساس من...

 

اولین روز دبستان بازگرد

کودکی ها شاد و خندان بازگرد


بازگرد ای خاطرات کودکی

بر سوار اسب های چوبکی


خاطرات کودکی زیباترند

یادگاران کهن ماناترند


درس های سال اول ساده بود

آب را بابا به سارا داده بود


درس پند آموز روباه و خروس

روبه مکار و دزد چاپلوس


کاکلی گنجشککی باهوش بود

فیل نادانی برایش موش بود


روز مهمانی کوکب خانم است

سفره پر از بوی نان گندم است


با وجود سوز و سرمای شدید

ریزعلی پیراهن از تن می درید


تا درون نیمکت جا می شدیم

ما پر از تصمیم کبری می شدیم


پاک کن هایی ز پاکی داشتیم

یک تراش سرخ لاکی داشتیم


کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت

دوشمان از حلقه هایش درد داشت


گرمی دستانمان از آه بود

برگ دفترهامان به رنگ کاه بود


مانده در گوشم صدایی چون تگرگ

خش خش جاروی بابا روی برگ


همکلاسی های من یادم کنید

باز هم در کوچه فریادم کنید


همکلاسی های درس و رنج و کار

بچه های جامه های وصله دار


بچه‌های دکه خوراک سرد

کودکان کوچه اما مرد مرد


کاش هرگز زنگ تفریحی نبود

جمع بودن بود و تفریقی نبود


کاش می شد باز کوچک می شدیم

لااقل یک روز کودک می شدیم


یاد آن آموزگار ساده پوش

یاد آن گچ ها که بودش روی دوش


ای معلم نام و هم یادت به خیر

یاد درس آب و بابایت به خیر


ای دبستانی ترین احساس من

باز گرد این مشق ها را خط بزن

 

 

(محمدعلی حریری)

ای دبستانی ترین احساس من


یه مدت نبودم!! که این به نوعی غیبت صغری بود...


می خواستم آماده شین برای غیبت کبری!!
پوزخند

 

 

خوبرویان جفـــا پیـــشه وفــــا نیــز کنند

به کسان درد فرســـتند و دوا نیـــز کنند


پادشـــاهان ملاحت چــو به نخجیر روند

صیــــد را پای ببندند و رهــــا نیــــز کنند


نظــری کن به من خســته که ارباب کـرم

به ضعیفــان نظــــر از بهـــر خدا نیــــز کنند


عاشـــقان را ز بر خویش مــــران تا بر تـــو

ســــر و زر هـــر دو فشانند و دعـــا نیز کنند


گــر کند میــل به خوبان دل من عیــب مکن

کاین گناهیست که در شـهر شما نیز کنند


بوسه‌ای زان دهن تنگ بده یا بفروش

کاین متاعیست که بخشند و بها نیز کنند


تو ختایی بچه‌ ای از تو خطا نیست عجب

کـان که از اهـــــل صوابند خطا نیـــز کنند


گر رود نام من اندر دهنت باکـــی نیست

پادشـــاهان به غلــــط یاد گدا نیــــز کنند


سعـــدیا گر نکند یاد تــو آن مـــــاه مــــرنج

ما که باشیـم کــه اندیشه مــــا نیـــز کنند

 

 

پ.ن :

موقعی که می خونم سعدیا!!! یاد رضایا میافتم

خدا از سرشون نگذره پوزخند


سعدی و حافظ یه چیز دیگه ن اما بعضیاشون خدایی شـــ(ع)ر می گناااا...
 

به قول یه نفر: یه جوری درباره دونه های انار میگن با نظم و ترتیب یکجا نشسته
 

انگار دونه های ذرت شلوارک و رکابی پوشیدن تو کوچه گل کوچیک بازی میکنن!
 

پوزخند  پوزخند  پوزخند

گویا امروز روز دختــــــــــــــر هست و مدیریت وبلاگ تراوشات یک ذهن زیبا :)


تصمیم داره به عنوان هدیه، 
حدیثی رو تقدیم دخترای وبلاگ کنه!!
 

(همیشه دوست داشتم یه نفر بهم بگه: مدیــریـــت وبلاگ تراوشات یک ذهن زیبا پوزخند )

 

 

طبق فرمایش امام صادق (ع) 


سه گروه از زنان هستند که خداوند عذاب قبــــــر را از آنها بر می دارد


و با حضرت زهرا (س) محشور می شوند:


دسته اول زنانی هستند که با تنگدستی شوهرانشان بسازند. :)


دسته دوم زنانی هستند که با بداخلاقی شوهران شان بسازند. :)


دسته ی سوم زنانی که مهریه ی خودشان را می بخشند. :)


( "وسائل الشیعه")


***


خانم های مجردی که از عذاب قبر میترسن سریع اعلام حضور کنند ...

پوزخند  پوزخند  پوزخند

حال می کنین با این اطلاعاتی که در اختیارتون قرار می دماااا... پوزخند


باز هم دربـــــــــــــــــــــــی...!


فردا شب یه شب فوتبالی دیگه هست... 

شب فوتبالی


البته شب نیستا، فردا عصره! این عکسه رو دستم باد کرده بود،


می خواستم یه تیتیری براش پیدا کنم ردش کنم بره گفتم فردا شب!! :))

 

داشتم می گفتم فردا یه بازی بزرگ هست

 

دربی

 

فردا اوج هیجان هست

 

دربی

 

فردا دربـــــــــــــــــــــــی هست

 

دربی

 

 

من خودم طرفدار تیم خاصی نیستماااااا...


همینطوری الکی نگاه می کنم!!

عاره...! :)


این بازی تقابل اشـــــــــــــک ها


اشک ها

 

و لبـــــــخند هاست...!

 

لبخند ها

 

 

تو بازی فردا فقــــــــــــط جای یک نفر خالیه...!!


اونم کسی نیست جز زیدان آسیا :

 

زیدان آسیا

 


در کل فردا چشم تمام آسیا به مستطیل سبز آزادی هست...


چون قراره مهمترین دربی آسیا برگزار شه!!


انشاالله که فردا همش صحنه های خــــــــــوب ببینیم و صحنه زشتی شاهد نباشیم...!!


چقدر خوبه که همش از این صحنه های خــــــوب ببینیم :

 

صحنه زیبا

 


در آخر هم می خوام جوانانی که به وبلاگم سر میزنن رو یه نصیحتی بکنم :


ببینید !


شما آینده سازان این مملکت هستین!


هیچوقت از تیم خاصـــی طرفداری نکنین، مثل من باشین!


بدون تعصب باشین!


عاره...!


هیچوقت کورکورانه از تیم خاصی طرفداری نکنین!!


بلکه با چشمان باز و با تفکر و تعقل از اون تیــــم طرفداری کنین...!! :)

 

 

 


پ.ن : بازم میگم من طرفدار تیم خاصی نیستم! این عکسا رو هم به صورت رندم(تصادفی)


از توی هارد لپ تاپم انتخاب کردم! یه وخت تعصــــب چشماتونو کــــــــور نکه بیاین متعصبانه

نظر بدینااا...


دوست دارم نظرایی که میدین همراه با مهربانی و لطافت و به دور از افکار متحجرانه باشه...!!


پیشاپیش ممنونم!! :)
 

پوزخند  پوزخند  پوزخند