تراوشات یک ذهن زیبا

با دیدن این عکس چه حسی بهتون دست میده...؟!
 

من که یه حس فحش دهندگی به عکاس بهم دست میده!!
 

عوض اینکه بره کمک کنه تو این موقعیت وایساده عکس میگیره...



البته ممکنم هست این یه صحنه از یه فیلم باشه!!!
 

(فقط احتمال میدم چون هیچ انسانی تو این موقعیت عکس نمی گیره) 
 

حس؟

آغا کی دلش می خواد بلیسه الان...؟؟!!!!

ای کوفتش بشه!! 


تصویر نوستالژیکیه این عکس...


بچه های این دوره زمونه قدر پفک رو نمی دونن!!


دوره ما پفک مقدس بود!!! عاره...!!


پفکم پفکای قدیم... هعی...!!

 

هر چی به این عکس نگاه می کنم، یه طوری میشم!!

 

یه حس غریبی نسبت به این عکس دارم!!

 

نکته : دوستانی که قوه تخیل 3D دارن

فرض کنن دست خودشونه که یه وخت حالشون به هم نخوره :)


اوج نوستالژی ...


روز مرد بر همه فرشته های  سیبیلو   مبارک...!!

 

مردا بزرگ و کوچک ندارن، همشون فرشته ان!!


بعضیا مرد به دنیا میان،
 

بعضیا رو روزگار مردشون می کنه،
 

بعضیا هم مرد هستن ولی روزگار نامردشون میکنه،
 


صفای اونایی که مرد به دنیا اومدن
 

و تو این روزگار نامرد، مرد موندن.
 

روز مرد رو به مردانی تبریک میگم
 

که هیچوقت سختی مرد بودن رو با راحتی نامردی عوض نمیکنن
 


صفای بابا هاااااااااا....
 

دست و هوررررااااا....

سلامتی بابابزرگااا...


یه روز یه کامیون گلابی داشته توی جاده می رفته که یه دفعه
 

می‌افته توی یه دست‌انداز، یکی از گلابی‌ها می‌افته وسط جاده،
 

بر می‌گرده به کامیون نگاه می‌کنه و میگه:
 

گلابی‌ها، گلابی‌ها!
 

گلابی‌ها میگن: گلابی، گلابی!
 

کامیون دورتر می شه،
 

صداشون ضعیف‌تر می شه.
 

گلابی میگه: گلابی‌ها، گلابی‌ها!
 

گلابی‌ها می گن: گلابی، گلابی!
 

باز کامیون دورتر میشه، گلابی میگه: گلابی‌ها، گلابی‌ها!
 

اما صدای گلابی دیگه به گلابی‌ها نمی‌رسه!
 

گلابی‌ها موبایل راننده رو می گیرن و زنگ میزنن به موبایل گلابی،
 

اما چه فایده که گلابی ایرانسل داشته و توی جاده آنتن نمی‌داده!
 

گلابی یه نفر رو پیدا می‌کنه که موبایل دولتی داشته،
 

زنگ می‌زنه به راننده و می گه:
 

گوشی رو بده به گلابی‌ها، وقتی که گلابی‌ها گوشی رو می گیرن،
 

گلابی میگه: گلابی‌ها، گلابی ها!
 

گلابی ها می گن: گلابی، گلابی
 

.

.

.

.

.

ماشالا به این همه شور و اشتیاق ،
 

واقعا دوست دارین بازم ادامه داشته باشه؟!؟!؟!؟!  :|
 

کاش یکم از این شور و اشتیاق رو توی نظر دادن به پستای من خرج می کردین!!

 


گلابیا گلابیا ؟؟؟ هان؟؟!
 

واقعاً که... 

 

گلابیا گلابیا..!!


پیشاپیش روز ملی جوراب رو به همه،
 

مخصوصاً آقایون وبلاگ تبریک میگم  :|



احتمالاً جمعه نیستم تبریک بگم!!
 

گفتم تا یادم هست و وقت دارم تبریک عرض کنم

 

روز ملی جوراب مبارک

 

 


در ضمن از دستتون شاکیم شدیداً 

اصلاً راضی نیستم ازتون...


این چه وضعشه؟
 

چـــــــــــــــــــــرا  نظــــــــــــــــــــر نمــــــــــــی دیــــــــــــــن؟؟!!


واقعاً که... >:(


من نمی دونم این 200 نفری که روزانه میان تو وبلاگم،
 

هدف پلیدشون چیه که نظر نمیدن؟؟!


آغا دوباره اعلام می کنم :


مشقول الضمه هستین اگر بیاین تو وبلاگم و نظر ندین!!


ای بابا...!!


اونوخت دوستان برامون شعر سپید می سراین که چیزی بهشون نگو!!

 


خب چیزی بهشون نگفتم که اینطور از دست دررفته شدن!!!


نــــــــــــــظـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر...


 

نــــــــــــــظـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر...


 

نــــــــــــــظـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر...




البته منظورم نظر توی وبلاگم هستاااا...


وگرنه من یک نظر توی وبلاگم رو با 100 تا نظر توی پیامرسان عوض نمی کنم!!!


و احترام خاصی هم برای کسایی که توی وبلاگم نظر میدن قائلم... عاره...!!

(ضمن احترام به بچه های پیامرسان)


دیگه لازم نیست از مزایا و هدایای معنوی

 
که با نظر دادن توی وبلاگم کسب می کنین براتون بگم!!


دلم می خواد از امروز زیر هر کدوم از پستام n تا نظر باشه!!! اُکی؟!


البته کسایی هم هستن که همیشه نظر میدن!!


منم همیشه دعای خیرم پشت و پناهشونه!! عاره!! پس چی خیال کردین؟!


جا داره از همین تریبون تشکری خدمتشون عرض کنم

و یه خسته نباشید هم بهشون بگم!!

در جریان جشن تیم بایرمونیخ
 

بواتنگ هم تیمی فرانک ریبری وی را دنبال کرده
 

و مشروبات الکلی را بر سر وی میریزد.

 


پس از این ماجرا فرانک ریبری بیان کرد:
 

نمی‌خواهم دیگر با بوآتنگ صحبت کنم
 

چون او می‌دانست


من مسلمانم
 

و مشروبات الکلی در دین ما حرام است.


 
ماشاالله به غیرت دینی ش

 

فرانک ریبری


یه بار دو تا پیرمرد با هم قدم میزدن..
 

زنهاشونم 10 متر جلوتر بودن ..
 

یکی از پیرمردا به اون یکی میگه:
 

دیشب جات خالی رفتیم یه رستوران که


هم کیفیت غذاش خوب بود هم قیمتش مناسب بود.
 

دومی میگه: چه خوب اسم رستورانش چی بود تا ماهم بریم ..


بنده خدا هرچی فکر میکنه یادش نمیاد ...
 

میگه یه حشره ای هست که بالهای قشنگی داره

خشکش میکنن به عنوان تابلو ازش استفاده میکنن ؟؟
 

دومی میگه: پروانه؟؟
 

پیرمرد اولی فریاد میزنه:

پروانـــــه .. اسم اون رستورانی که دیشب رفتیم چی بود؟