ربنای شجریان + روایتی از امیرالمومنین
این روزها دیگه روزه برخی بدون ربنای شجریان قبول نیست ...
یه سری هم که کلا افسردگی گرفتن از فقدان ربنای شجریان ....
خبرهای پراکنده ای هم از سراسر کشور به گوش میرسه
که یه عده کثیری از طرفداران استاد اعتصاب روزه کردن
و دیگه روزه نمیگیرن بدون ربنای شجریان .... !!!
اما با توجه اظهارات جالب آقای شجریان مبنی بر اینکه
این مذهب هستش که باعث عقب موندگی و جلو پیشرفت و موسیقی و اینا رو گرفته
و تصاویر جالبی که ایشون با نسوان و بهاییان و ... منتشر شده
دوست دارم یه روایت که زبان حال برخی دوستان هست بذارم :
کمیل نیمه شبی همراه امیر المومنین در تاریکی شب از کوچه های کوفه عبور می کردند
تا به خانه ای رسیدند از آن خانه صدای تلاوت قرآن به گوش می رسید،
معلوم بود مرد پارسایی از بستر راحت برخاسته
و باصدایی دانشین و پرشور قرآن می خواند
آن چنان که گریه و بغض گلویش را گرفته بود
کمیل سخت تحت تأثیر آن صدا قرار گرفت
آن مرد این آیه را می خواند:
{آیا کسانی که در زیورهای دنیا غرق هستند بهترند
یا آن کسی که در ساعات شب به عبادت مشغول است
و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت می ترسد
و به رحمت پروردگارش امیدوار است؟!
بگو آیا کسانی که می دانند یکسان هستند؟!
تنها خردمندان متذکر می شوند}.
وقتی کمیل این آیه را با آن صدای پرسوز می شنید،
چنان دگرگون شد که با خود گفت:
ای کاش مویی بر بدن این قاری می شدم و صدای قرآن او را می شنیدم!
حضرت علی علیه السلام از دگرگونی حال کمیل به خاطر
آن صدای پرسوز و گداز آکاه شد و به او فرمود:
ای کمیل! صدای پراندوه این قاری تو را حیران و شگفت زده نکند؛
چرا که او از دوزخیان است و بعد از مدتی راز این سخن را به تو خواهم گفت.
این سخن مولا، کمیل را از دو جهت شگفت زده کرد؛
یکی این که حضرت از دگرگونی درونی کمیل خبر داد
و دیگر این که او را از دوزخی بودن آن خواننده ی قرآن باخبر کرد.
مدتی گذشت تا این که جنگ نهروان پیش آمد.
در این جنگ کسانی که با قرآن سر و کار داشتند
علی علیه السلام را کافر خواندند و با او به جنگ برخاستند.
کمیل چون سربازی جانباز همراه علی علیه السلام بود
و علی که شمشیرش از خون آن کوردلان مقدس مآب سیراب شده بود،
متوجه کمیل شد،
ناگهان نوک شمشیرش را بر سر یکی از هلاک شدگان فرود آورد و فرمود:
ای کمیل! آن کسی که در آن نیمه شب قرآن را با آن سوز
و گداز می خواند همین شخص است.
کمیل سخت تکان خورد و به اشتباه خویش پی برد و
دانست که نباید صدای قرائت زیبا و ظاهر افراد او را گول بزند.
او در حالی که بسیار ناراحت بود، خود را روی قدم های بارک حضرت انداخت و از خدا طلب آمرزش کرد .
پ.ن: علاوه بر صدای زیبا ، خود خواننده هم مهم است
برای همین صدای زیبا در آن شب هیچ تاثیری بر حضرت امیر نداشت
چرا که بر باطن و اصل موضوع احاطه داشتند.
فقط صدای زیبا کافی نیست ... روح حاکم بر صدا هم مهم است ...
(یه چیزی اینجا بود که حذف شد)