وبلاگ :
تراوشات يک ذهن زيبا
يادداشت :
ماجراي مـــن و گـــــربه!
نظرات :
6
خصوصي ،
35
عمومي
پارسي يار
: 9 علاقه ، 1 نظر
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
ســـايــهـ ي هــيــــــــــچـ
نقشه ديگه!يعني يه حيله اي،نيرنگي!
(هموني كه خانوما استادشن ديگه)نه مرگ موش
آني فك كنم؟تو فكر آني اين به ذهنم رسيد:
فعلا كاريشون نداشته باشم و فكر كنم براي يه حيله ي اساسي! ( بنظرم به تعداد پشه هاي روي زمين،ايده براي نيرنگ و حيله و... وجود داره )
بلي
پاسخ
بلي؟ خو عامو 3 ماه کارشون نداشتم ديگه!! :) تمام مدارک و وسايلم بالاي اون انباري بود!! هميشه بايد صبر مي کردم مادرشون بره بيرو بعد برم داخل... /// بزرگترين مشکل هم اين بود که گربه ها
بالاي انباري بودن
و مي ترسيدن بيان پايين!!