منم هميشه ذهنم درگير اين مسئله بود تا اين که يه روز سر امتحان املا پنکمون کنده شد!
خوشبختانه به خاطر هوش بالاي من آسيبي بهم نرسيد اما کمر دوستم داغون شد!
يادش بخير...
جُکه ديگه!
کد:2322
آخي پنکه سقفي!
کلا يه ماجراهايي داشتيم ما... با پنکه با بخاري با پروژکتور کلا با اجزاي کلاس!
الان تعريف نمي کنم که مزّش از بين نره!
ياد يه جک افتادم:
يه جمله ي قشنگ بلدم ولي بهت نمي گم
... در حال لجبازي
(اسم يارو رو نميارم چون اصلن از اينکار خوشم نمياد)
کد:3890
هه!
اصن مثل اينکه از بچگي خود درگيري داشتين!!!!!
به منم سر بزنيد
خوش حال ميشم بسيار
فقط نظر يادتون نره لفطا!!!!!
منتظرتونم
فعلا
باي
(البته فارسي رو پاس بداريم)
خداحافظ