سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تراوشات یک ذهن زیبا

سلام

غرض از مزاحمت اینکه روز جمعه این هفته تهران بودم، فرصت رو مناسب دیدم

برای اولین بار در عمرم به استادیوم آزادی شرفیاب بشم و دربی رو از نزدیک تماشا کنم


بالاخره گفتم برم ببینم دنیا دست کیه و استادیوم آزادی نرفته از دنیا نرم!


آغا 3-4 کیلو تخمه آفتاب گردون گرفتیم و چند ساعت قبل از بازی رفتیم به سمت استادیوم

وقتی رسیدم یه تابلو بزرگ زده بودن که :

به مجموعه فرهنگی ورزشی آزادی خوش آمدید!

 

پیش خودم گفتم به به، پس امروز یه کار فرهنگی هم انجام میدم!!!

 

چشمتون روز بد نبینه، تو این افکار بودم که دیدم از داخل استادیوم داره صدای فحش میاد.

گفتم حتماً اولش فحش هست بعدش فرهنگی میشه!!

 

چند دقیقه که گذشت دیدم فحشا وارد وادی جدیدی شد و ناموسی شد!

 

یعنی باورتون نمیشه، از 2 ساعت قبل از بازی یک ریز فحش شنیدم

تا 1 ساعت بعد از بازی که از مترو پیاده شدم!!!


کلاً تماشاگرا به چند قشر مختلف فحش میدادند:

1. به تیم حریف

2. به تماشاگران تیم حریف

3. به خانواده تماشاگران تیم حریف

4. به بازیکن تیم خودی (زمانی که بازیکن توپ رو از دست میداد)

5. به تماشاگران تیم خودی و خانوادشان

(زمانی که تماشاگر تشویق نمی کند

با لفظ فولون فولون شده، تشویق کن وی را ترغیب به تشویق کردن می کنند)

6. به داوران

7. به مسئولین فدراسیون فوتبال


(فقط این وسط احمدی ن‍ژاد شامس آورد که نبود وگرنه اونم فحش می خورد)


8. یک دسته از فحشا هم فرهنگی بودند!!!!

و این فحش ها مخصوص روحانیونی بود که به دستور سازمان لیگ

بین تماشاگران پخش شده بودند (به قول خودشون کار فرهنگی کرده بودن)

و به سوالات شرعی آنها پاسخ می دادند.

با این عنوان که :

حاجی بیا بیا

فولون فولون لنگیا


این فحش فرهنگیا رو اولین بار بود که می شنیدم :)

و...

موقع نماز از صد هزار نفر تماشاگر، حدود صد نفر(شاید بیشتر)

اومده بودن تو نماز خونه که نماز بخونن!!

کار به جایی رسیده بود که یکی از روحانیا از تعجب داشت شاخ در می آورد

می گفت :‌ تو اینا نماز خونم هست؟!!


خلاصه ما نه رو سکو ها فرهنگ دیدیم، نه تو زمین ورزش!

تازه اون روز 40-50 تا فحش جدیدم یاد گرفتم

حالا من موندم زکات این چیزایی که یاد گرفتم نشرهُ هست یا نه...؟؟؟!!

دربی فرهنگی

 

دربی فرهنگی

 

دربی فرهنگی


اربعین

 

زینب! زینب! زینب!
 

تو را به خدا خودت را حفظ کن. کار تو هنوز به اتمام نرسیده است.
 

تو تازه باید پیام کربلایى ات را از مدینه رسول الله به تمام عالم منتشر کنى.
 

تو باید خون حسین را تا ابد تازه نگه دارى. و اصلا مگر نه مرجعیت آشکار، پس از حسین با توست ؟
 

مگر نه سجاد باید... باید در پرده اختفا بماند تا نسل امامت حفظ شود؟
 

پس تو از این پس ، پناه مردمى ، مرجع پرسشهاى مردمى ، حلال مشکلات مردمى
 

و پرچم هدایت مردمى و شاخص میان حق و باطل مردمى.
 

رداى امامت با دستهاى توست که از دوش حسین به قامت سجاد منتقل مى شود.

 

پس گریه نکن زینب! خودت را حفظ کن زینب!
 

... اکنون آرام آرام به مدینه نزدیک مى شوى و رسالتى که در مدینه چشم انتظار توست،
 

از آنچه تاکنون بر دوش خود، حمل کرده اى ، کمتر نیست.
 

افتان و خیزان به سمت قبر پیامبر مى دوى ، خودت را روى قبر مى اندازى
 

و درد دلت را با پیامبر، آغاز مى کنى . شاید به اندازه همه آنچه که در طول این سفر گریسته اى ،
 

پیش پیامبر، گریه مى کنى و همه مصائب و حوادث را موبه مو برایش نقل مى کنى
 

و به یادش مى آورى آن خواب را که او براى تو تعبیر کرد.

 

انگار که تو هنوز همان کودکى که در آغوش پیامبر نشسته اى
 

و او اشکهاى تو را با لبهایش مى سترد و خواب تو را تعبیر مى کند:
 


«آن درخت کهنسال، جد توست عزیز دلم که به زودى تندباد اجل او را از پاى در مى آورد
 

و تو ریسمان عاطفه ات را به شاخسار درخت مادرت فاطمه مى بندى
 

و پس از مادر، دل به پدر، آن شاخه دیگر خوش مى کنى و پس از پدر،
 

دل به دو برادر مى سپارى که آن دو نیز در پى هم، ترک این جهان مى گویند
 

و تو را با یک دنیا مصیبت و غربت، تنها مى گذارند.»

 

- تعبیر شد خواب کودکى هاى من پیامبر! و من اکنون با یک دنیا مصیبت و غربت تنها مانده ام. 

 

 

(بخشهایی از کتاب آفتاب در حجاب نوشته سید مهدی شجاعی)


ســـــلام


هفته ای که گذشت سخت ترین روزهای زندگیم از لحاظ جسمی و بدنی بود (شایدم روحی)...!!
 

کار به جایی رسیده بود که می خواستم دعا کنم خدا این هفته از زندگیمو حذف کنه...!!!

بهم می گفتن: چون می گذرد غمی نیست...!!!


اما به نظرم میومد اتفاقاً چون می گذرد غمیست
 

در هر حال زنده موندم و الانم اینجام که برای مومنین و المومنات و المسلمین و المسلمات پست بذارم!!


چند دوست قدیمی که همگی 40 سال سن داشتند

می‌خواستند باهم قرار بگذارند که شام را با همدیگر صرف کنند.


پس از بررسی رستوران‌های مختلف سرانجام باهم توافق کردند

که به رستوران چشم‌انداز بروند 

 زیرا خدمتکاران زیبایی دارد.


10 سال بعد که همگی 50 ساله شده بودند دوباره تصمیم گرفتند 

 که شام را با همدیگر صرف کنند. و پس از بررسی رستوران‌های مختلف،

سرانجام توافق کردند که به رستوران چشم‌انداز بروند

زیرا غذای خیلی خوبی دارد.


10 سال بعد در سن 60 سالگی، دوباره تصمیم به صرف شام با همدیگر گرفتند

و سرانجام توافق کردند که به رستوران چشم‌انداز بروند

زیرا محیط آرام و بی‌ سر و صدایی دارد.


10 سال بعد در سن 70 سالگی، دوباره تصمیم گرفتند که شام را با هم بخورند

و سرانجام پس از بررسی رستوران‌های مختلف تصمیم گرفتند که به رستوران چشم‌انداز بروند

زیرا هم آسانسور دارد و هم راه مخصوص برای حرکت صندلی چرخدار.


و بالاخره 10 سال بعد که همگی 80 ساله شده بودند یک بار دیگر تصمیم گرفتند

که شام را با همدیگر صرف کنند و پس از بررسی رستوران‌های مختلف سرانجام توافق کردند

که به رستوران چشم‌انداز بروند

زیرا تا به حال آنجا نرفته‌اند!

 

فرایند پیر شدن


چقدر فحش و فضیحت خوردم سر این پست آخری...!!


یعنی واقعاً اینقدر نظرم بد و اشتباهه؟! :|
 

تازه رکیکاشو عمومی نکردم... :|

 

==========================================


باز این چه شورش است که در خلق عالم است...

 


گریه‌ای که تعهد و آگاهی و شناخت محبوب یا فهمیدن و حس کردن ایمان را به همراه نداشته باشد،


کاری است که فقط به درد شستشوی چشم از گرد و غبار خیابان می‌آید.
 

فراموش نکنیم که نخستین کسی که بر سرگذشت حسین بزرگ گریست، عمر سعد بود


و نخستین کسی که بر این‌گونه «گریه بر حسین» ملامت کرد، شخص زینب بزرگ!
 

و بد نیست بدانید که نخستین مجلس عزاداری، در دربار یزید!


(دکتر علی شریعتی)

 

متن کامل این مقاله از دکتر شریعتی رو می تونید در لینک زیر مشاهده کنید!

 

اشک شهادت عشق


فرض کنین  امام زمان ظهور کرده!!


الان می خواین چه کار کنین؟!



می خواین برین پای سخنرانیاش و قربون صدقه ش برین؟!


یا اینکه مثل فیلم مختارنامه، این سلیمان خزایی بود که که توابین رو ساخته بود! همینطوری و


بدون هیچ آموزش نظامی و تاکتیک خاصی،


بگین هِلِلِـــــییییی...!! حمله کنین به دشمنای امام؟!



اصلاً اینایی که آرزوشونه در رکاب امام زمان شهید شن،


فک کردن چه طوری می تونن شهید شن؟!



آره خب می تونن، تو همین ایران باشن یه خمپاره بخوره تو خونه، تو خواب شهید شن!!


بالاخره اینم شهادته دیگه!!

نـــــــــــــــــه؟!



خو من نمی دونم شهادتی که هیچ دردی از امام دوا نمیکنه، به چه دردی می خوره؟!



بالاخره تو هر جنگی سیاهی لشکرم وجود داره!!


اگه لشکر زیاد نباشه که دشمن نمی ترسه!!


بذار بریم سیاهی لشکر بشیم، نهایتاً میریم پشت خاک ریز گلاب به روتون دستشویی،


شاید از غذا اون پشت میدون مین بود، ...........


به هر ترتیبی هست اون پشت شهید میشیم دیگه...!!


عــــاره؟!

 



اصلاً حالا کو تا ظهور...؟!


وقتی امام زمان اومد، اون موقع تازه یه فکری به حال خودمون می کنیم!!


یه ترفندی، چیزی رو یاد می گیریم که به درد بخوریم اون موقع!!

عــــــاره...؟!!!


آرماگدون...