• وبلاگ : تراوشات يک ذهن زيبا
  • يادداشت : فرايند پير شدن
  • نظرات : 1 خصوصي ، 9 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام داداش وبلاگ خوب و قشنگي داري
    اگه مارو قابل دونستي تا تبادل لينك كنيم؟
    اگه دوست داشتي بيا وبلاگم و نظربذار

    خيلي ممنون

    باتشكر


    پاسخ

    سلام مشتي!!
    داستان جالبي بود
    خييييييييييييييييييلي جالب
    پاسخ

    قابلي نداشت...

    من درست گفتما!

    پيزـــز؟

    کد:4720

    پاسخ

    :) /// سري قبلي که نگاه کردم به نظرتون ، پيز ديدمش!!! /// مانيتور کثيفم درد سريه هااااا...!! :)
    + كـيـان 


    جـالـب بـود

    ديـد آدمـا چـقـدر مـتـفـاوت مـيـشـه...

    پاسخ

    دقيقاً....

    پير شدن...

    التماس دعا

    پاسخ

    پيــــــــــــــــــــــز ؟
    سلام...
    به اين ميگن دوست! تا حلواي آدمو نخورن دست از رفاقتشون نميکشن!!! غافل از اين که بقيه هم خراب رفيق اند!
    پاسخ

    سلام، والو...!! اينقدر تو رفاقت پيش ميرن که ديگه همو نشناسن...!! :)
    داستان آشنايي بود.فرايند پيدا كردن سرچشمه...
    رسيدن بخير.پست جالبي بود:)

    پاسخ

    ممنون! گذر عمر براي همه آشناست!!!
    سلام ...
    هعييي! ادم چه سريع پير ميشه (آخريش واقعا" جالب بود :دي )
    ميگم شما چندتا چند تا غيبت صغرا ميرين؟!:)


    پاسخ

    سلام!! آخريش نقطه اوج داستان بود ديگه :) //// اشتباه نکنين، اينا همش جزو يه غيبت کبراست....!!! منتها شماها نائبان خاص هستين که من هر ازگاهي باهاتون در ارتباطم...!!! بعله!