طبق وعده ای که با دوستان داشتیم قرار شد ، هر از چند وقت یکی از بهترین فیلمایی که دیدم رو بهتون معرفی کنم
(انشاءالله که لازم نیست دوباره از خودم تعریف کنم که من صاحب نظرم... :) )
فیلم دوم :
A Beautiful Mind
( یک ذهن زیبا )
ژانر : خوانوادگی ، درام ، کلاً قشنگ...
این فیلم دارای Rank بسیار بالا و برنده چندین جایزه اسکار شده
همچنین در قسمت هایی هم نامزد دریافت اسکار بوده...!!!
برنده جایزه اسکار:
جایزه بهترین فیلمنامه اقتباسی برای آکیوا گلدزمن
جایزه بهترین فیلم برای برایان گریزر و ران هوارد
جایزه بهترین کارگردانی برای ران هوارد
جایزه بهترین بازیگر نقش زن برای جنیفر کانلی
نامزد جایزه اسکار:
بهترین بازیگر نقش اصلی مرد
بهترین تدوین
بهترین چهرهآرایی
بهترین موسیقی فیلم
بهترین بازیگر مرد
کلاً فیلم در مورد زندگی واقعی زیاضی دان بزرگ جان نَش ، برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال 1994 هست...
البته اون طور که در موردش خوندم تفاوت هایی هم با زندگی واقعی جان نش داشته ،
چون می خواستن فیلم بسازن دیگه، مجبور شدن یه چیزایی رو بهش اضافه کنن
عاقا این فیلم یکی از بهترین فیلمایی هست که من تو این 22 سال عمر با برکتم دیدم
(شاید جزو 3 تا فیلم برتر عمرم باشه)
اصلاً از اینا بگذریم بریم سراغ خود فیلم...
بازیگر اصلی این فیلم راسل کرو هست...
(یعنی ناموس بازیگره، البته به همراه چند نفر دیگه)
شاید قبلاً بازی راسل کرو رو در فیلم گلادیاتور دیده باشین...
تفاوت ژانر و بازی در این دو فیلم از زمین تا آسمون هست اما
راسل کرو به خوبی از عهده این نقش بر اومده!!!
آغاز فیلم در مورد یک ریاضی دان به نام جان نَش هست که توی دانشگاه مشغول به تحصیل هست
جان نش روحیات خاصی داره تو این فیلم
به نظر کمی خجالتی و گوشه گیر میاد
کم کم با هم اتاقی جدیدش رابطه خوبی برقرار می کنه...
و بیشتر اوقاتش رو با هم اتاقیش می گذرونه
و حتی برادر زاده هم اتاقیش هم آشنا میشه (شایدم خواهر زاده، شایدم خواهر، درست یادم نیست)
و اوقات زیادی رو با هم می گذرونن
از اینا بگذریم
کم کم وارد سازمان سیا میشه ، برای کشف رمز اطلاعات دشمن در جنگ...
در همین حین استاد دانشگاه هم هست
اما...
کسانی که قصد دارن فیلم رو ببینن، دیگه ادامه متن رو نخونن، چون فیلم لوس میشه...!!
.
.
.
.
.
.
پس از مدتی میان اونو از تو دانشگاه و وسط کنفرانس میگیرن و به زور می برن به تیمارستان (دیوونه خونه)
هر چی داد میزنه که من دیوونه نیستم کسی حرفشو قبول نمی کنه
اول خیال می کنه این توطئه از طرف دشمنه
(یادم نیست دشمنشون کدوم کشوره، احتمالاً آلمانه ولی نمیدونم چرا همش حس می کنم دشمنشون شوروی هست)
کم کم بهش می فهمونن که اون هم اتاقیش و دختر برادرش و حتی سازمان سیا و ...
همش توهم بوده و هیچکدوم وجود خارجی ندارن و فقط اونه که می بینتشون...!!
(برای ادامه داستان خودتون فیلمو ببینید)
تا اینجاشم زیادی براتون توضیح دادم و فیلم لُوس شد رفت بابا
(برای اونایی که می خوان ببینن)
من از همه جای فیلم خوشم میاد مخصوصاً اون سخنرانی آخر فیلم،
هنگام دریافت جایزه نوبل...
به همتون ، دختر و پسر ، زن و مرد ، پیر و جوان و...
پیشنهاد می کنم این فیلم رو ببینین
البته شاید خوشتون نیاد ولی کلاً فیلم بسیار زیباییه
بهتر بود داستان فیلم رو لو نمی دادم
چون من خودم اولین بار فیلم رو که دیدم وقتی بردنش به تیمارستان ،
واقعاً خیال می کردم این توطئه دشمن هست...