سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تراوشات یک ذهن زیبا

اگر بار گـــــــران بودیم رفتیم  ....  اگر نامهربــــــان بودیم رفتیم

 (منظور داشتیم می رفتیمه)

اشک های صادقانه

عاقا دو سه روزه سرما خوردگی و سر درد و تب و لرز و گلو درد و سینه درد دارم ، از دیروز که چشم دردم بهشون اضافه شد 

یعنی داشتم می مُردم دیروز...

چند روز خودمو با قرص استامینوفن سرپا نگه داشتم تا دیروز که خیلی حالم بد شد

چشتون روز بد نبینه، دیروز رفتیم 2 تا سروم با 4 تا آمپول زدم، تازه امروزم باید سروم و آمپول بزنم...

دلها باید برای من بسوزه...!!

جانها باید به فدای من بشه...!!

اصلاً اگر کسی از شنیدن خبر این حادثه بمیرد، من ملامتش نمی کنم...!!!


آمپول

 

کدوم مدیر وبلاگی از زیر سروم برای مشتریاش پست میذاره...؟!

من اگه همچین وبلاگی رو  می شناختم روزی 100 تا نظر برای پستاش میدادم

چرا شما ها قدر منو نمی دونین...؟!!

اصن میدونین، من از اون دسته از آدمام که بعد از مرگ تازه می فهمن که کی بود،

چه عمر صادقانه ای داشت ، همش خدمت به خلق می کرد و خلقم همش قدرشو نمی دونست...


عاقا یکم قدر دانی کنین...


ساندویچ قرص

 

در هر حال هم اکنون منتظر کمپوت ها و شربت های VIMTO شما عزیزان هستیم