ما يه معلم داشتيم خيلي مشنگ بود، همه اسگلش مي كردن
پايان ترم دوم دبيرستان با دوستم سر تمام امتحانا برگه عوض مي كرديم...
سر امتحان شيمي نتونستيم....
ميدونيد چرا....
چون همين خانم معلم مراقبمون بود ،يه عينك دودي مشكي زده بود ،مثل مجسمه واساد وسط كلاس ،خدانشناس تكون نمي خورد...
فك كرديم داره ما رو نگا مي كنه!
بعد امتحان فهميديم همه همين فكر و مي كردن(به خاطر عينكش)
اينجا بود كه ضرب المثل معروف رو گفتم: از آن نترس كه هاي و هو دارد ! از آن بترس كه عينك دودي دارد(مشكي)بميرم واسه خودمون ....
اون طرفي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چپي بوديد؟از همون اولم فهميدم گرايش هاي سياسي بودار داريد!
ماهم يكي داشتيم بي انصاف سر جلسه امتحان ورقه هاي كلاساي ديگه رو تصحيح ميكرد،ما هم خوشااال تقلب ميكردم غافل از اينكه همه رو ميبينه...چه آبرو ريزي هايي كه نشد...چه صفرهايي كه نگرفتيم...هعي...