در ايام قديم يه کشتي باري بود که ناخداي شجاعي داشت. يک روز دزدان دريايي به کشتي حمله کردند. ناخدا گفت : اون پيراهن قرمز منو بياريد، پيراهن رو پوشيد و در کنار ملوانانش مردانه جنگيد و دزدان را فراري داد. از او فلسفه پيراهن قرمز را پرسيدند. گفت: براي اين است که اگر من زخمي شدم و خونريزي کردم، شما نفهميد و روحيه تان را از دست ندهيد. چند بار ديگر هم همين اتفاق افتاد و هر بار دزدان در مصاف با کاپيتان پيراهن قرمز شکست مي خوردند. يک روز ديده بان گفت : 10 تا کشتي دزدان همزمان به ما حمله کرده اند. همه وحشت کردند يکي دويد تا پيراهن قرمز کاپيتان را بياورد. کاپيتان گفت: پيراهن قرمز لازم نيست، اون شلوار قهوه اي منو بياريد .
مردم به چيا دلشون خوشه!!
ديگه اين يكي رو شرمنده شدم!چند بار امتحان كردم فقط 2بارش پيدا شد
دقيقا براي اينکه تفريح بود تلاش نکردم. مخصوصا که تو شرکت کار دارم وقت حل معما هم نداشتم امروز. حيفش
نه. مگه قرار بود بتونيم؟ اگه خيلي نگاه مي کردم ميشد چون يه کم رنگ نشانگر موس من سفيدتر بود ولي اصلا تلاش نکردم پيداش کنم!!!!!