• وبلاگ : تراوشات يک ذهن زيبا
  • يادداشت : خاطره تلخ بردن همستر سر کلاس...!! :|
  • نظرات : 2 خصوصي ، 8 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    من که هرسال از مدرسه اخراج ميشدم يادش بخير يه سال سر ابرو يه سال سر سوت زدن يه سال سر فرار کردن همش خاطرس خخخخخخ
    پاسخ

    اما من هيچ وقت اخراج نشدمااااا!!! فقط تهديد شدم، همش تو خوف و رجا درس خوندم!!! ،،، برين بشينين پاي درس و مشختون!!

    نه اتفاقا خاطره هامون نه از زجه است نه از بدبختي !

    آدم بايد بلد باشه تو هر شرايطي از زندگيش لذت ببره!

    کد:2080

    پاسخ

    اين زجه ها براي ما لذت بخشه...!!! ما از نسل آقوي همساده هستيم!! :)
    واويلا!!! چشم مامانت روشن! کي مي خواستن اخراجت کنن؟ براي چي؟ چيکار کرده بودي؟ چشم من روشن. چشم عزيزيت و آبجيت و مريم و ... روشن!!!!
    پاسخ

    هيچي، يه بار تو پيش دانشگاهي سر کلاس سوت زده بودم(يعني کرکر خندس اي قضيه) : ناظممون مثلاً 5 سال بود که از طراف ناحيه داشت به عنوان بهترين ناظم شناخته ميشد، حالا ما سر کلاس بوديم هنوز استاد نيومده بود، يهو يکي اومد سر کلاس شروع کرد به سوت زدن ما هم پشت سرش سوت زديم... آغا يهو ديديم کل مدرسه دارن سوت ميزنن، يعني تو راه رو ها نميشد وايسي... //// از غذا همون موقع هم يه نفر از اداره اومده بود روي کار ناظما نظارت کنه :))))) /// يعني ناظممون مي خواس بُکُشَتَم، به مامانم مي گفت برين براي بچتون کفتر بخرين بره رو پشت بوم يکم شافتک بزنه...!!! :))) //// يعني هر سال يه بار قرار بوده اخراج شم، منتها به خاطر معدل و تعريف از خود نباشه زرنگيمون قِصِر در ميرفتيم ... عاره... همچينس ما هم براش يه سوت محکم زديم، همون موقع همه کلاس شروع کرد عادميم من....!!!!!! //// قضاياي دانشگاه هم الان به عنوان يه يه پست مي ذارم...

    ولي فکر ميکنم من بهترين سالهامو گذروندم!يه سال سوم راهنمايي گذرونديم دو ساله داريم با بچه ها از خاطراتش ميگيم بازم امروز يه خاطره تعريف کردم که قبلا نگفته بوديم!

    کد:6801

    پاسخ

    بعله...!!! خاطره که زياده اتفاقاً چه خاطره ها که ما از فلاکتامون نداريم، چه خاطراتي از زجه هايي که مي زديم نداريم...!!! //// من تو دوران تحصيل سالي يک بار مي خواستن از مدرسه اخراجم کنن!! حتي تو دانشگاهم چند بار قرار بود اخراج شم...!! شامسي تا حالا درس خوندم :)

    ياد خاطرات تلخ كلاس اولم افتادم

    چه چوب ها خوردم،چه زجه ها زدم!

    پاسخ

    خاطرات تلخ زيادن، به قول آقوي همساده يعني داغون شدم تو اي دوران تحصيل ، لِه لِه شدم... ، تلخ ترين ، وقيح ترين خاطرات من مال اي دوران تحصيله...!!! :)

    ماهم پارسال خرگوش از تو آزمايشگاه زيست فرار کرده بود! تو کلاس ما بود! منم مامور شدم ببرمش بيرون! هرکي ميديد جيغ مي زد!

    کد:6367

    پاسخ

    اخراج نشدي که... :( /// کد : 007
    من از هرچي حيوونه ميترسم! حتي از مورچه و عنکبوت!
    پاسخ

    خوبه، پس هيچ وقت از کلاس نميندازنت بيرون...!! :)