• وبلاگ : تراوشات يک ذهن زيبا
  • يادداشت : هم سن و سال ...
  • نظرات : 11 خصوصي ، 15 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    بابا ماشاءا... نگفته بودي تو 30 سال پيش مدرسه ميرفتي تازه درسم مي دادي.
    پاسخ

    نوشتم که (نقل قول) ///// مگه عربي نخوندي؟ يَقولُ ، يَقولانِ ، يَقولونَ، اَقولُ ، نَقولُ ....
    خيلي باحال بود.

    ممنونم.
    پاسخ

    قابلي نداشت...
    داستان کوتاه خوبي بود.راستي جاي مطالب پليسي در وب تو خاليست.(منظورم داستان هاي پليسي و کاراگاهي يا درباره ي نويسنده ي داستان هاست).
    پاسخ

    سرم خلوت شه شايد گذاشتم... ، ممنون از نظرت!!
    چه قد بد ميشه.....
    اين که متوجه پير شدنم نشم!!!
    کد:0603

    پاسخ

    خيليم بد نيست...!! الکي خوشيم ديگه :)
    قشنگ بود
    پاسخ

    مرسييييييي....
    هه چ جلب

    پاسخ

    بلي...
    نه بابا!!! اعتماد بنفس جفتشون رو سقف بوده:) ولي من هميشه از همکلاسيام کم سن تر نشون ميدم هاهاهاهاها...
    پاسخ

    هنوز نخوردي به پست کسي که با معلمت اشتباه بگيرتت... :)
    بيچاره... از اين به بعد تصاعدي پير ميشه!!!
    پاسخ

    احتمالاً... :)
    ب جفتشون بايد گفت زهي خيال باطل!واي چقد ضدحال!!
    راسي استقلال ک برد بالاخره کدوم سمت نشسي؟؟!
    (نظردهنده پيگير..!!)
    پاسخ

    :) اينبار از اولش رفتم طرف استقلال..!! :)) خوشم مياد پيگيري مي کنياااا...
    يعني اونم پير و شکسته شده ولي خودش نمي دونسته ...
    آره ...
    اگه خانوم بود حتما خودکشي ميکرد ...
    پاسخ

    آره ديگه... فک نمي کرده خودشم تا اين حد شکسته شده!!
    اي ول!
    پاسخ

    :)